خوشبختی

دلم می‌خواهد عکس شمعدانی‌های که با گیلاس ساخته‌ام را بگذارم اینجا. اما فکر نکنم بعد از هزار سال هم اینجا عکس بگذارم. چیز خاصی نیست. گیلاس‌ها را برعکس کنید شمع‌ها را بگذارید در کونشان. این را آن شب کشف کردم که نور از بالا می‌خواستم. 

می‌دانید، خسته‌ام. هدفونش را برداشت برد. هدفون‌خوره دارم.... الان اینجا چیز قشنگی نوشتم. 

خوشبختی...

بختک صبح آمد سراغم و ول کن هم نبود، پخ اش می کردم دوباره پرو پرو میخوابیدم باز برمیگشت. چندماه بود نیامده بود دیگر... خیلی دلش تنگ شده بود.

دوباره sadness زده بالا و من را می کشد پایین. غلط کرده ولی.

خوشبختی...

هدفونش را صبح گذاشته بود روی میز. تمیر و سفیدش هم کرده. من آدم خوشبختی ام در زمینهٔ گذاشتن چیزمیزها روی میزم. ولی بهتر است خودم برای خودم یک هدفون بخرم. آن خوشبختی بزرگتری است.

خوشبختی...